پوریاپوریا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

پوریا،همه چیز ما

تعیین جنسیت

جمعه پیش بود که با پیشنهاد خاله اینا رفتیم باغ سارا.خیلی هوا سرد بود و شب قبل هم برف اومده بود و همه جا رو سفید کرده بود.وای که خاله آش پخته بود و حسابی حال داد.البته خونه ای که توی باغ داشتن واقعا سرد بود و حسابی همه یخیدیم.ولی آش رو که خوردیم گرم شدیم.بعدازظهر هم زود برگشتیم و رفتیم به خونه مادرشوهری هم یه سری زدیم. یه مدته که صبحها ساعتای 9.30 به بعد هرکسی به بهونه های مختلف زنگ میزنه خونمون و منو بیدار میکنه و میره رو اعصابم.مخصوصا پدرشوهری که میاد و کلی به این طرف و اون طرف خونه گیر میده و تعمیرات انجام میده(منم که بی اعصاب) ،خلاصه خواب و خوراک واسمون نذاشتن و منم همش به شوهری غُر میزنم که چرا اینا نمیذارن من بخوابم ؟؟!!!! فکر میکن...
13 دی 1391

در چه حالی آرام مامان؟

یه ماهی هست که شوهری اسم گوگولی منو گذاشته آرام.چون توی یه کتابی خوند بچه درون شکم مادر هم باید اسم داشته باشه.از اون موقع است که بهش میگیم آرام امروز دومین برف زمستونی هم داره میاد و همه جا رو سفید پوش کرده.دوس دارم برم بیرون برف بازی کنم خدا کنه شوهری ظهر بیاد و منو ببره بیرون،ولی چشمم آب نمیخوره بعداز ظهر اگه خدا بخواد میخوام برم مطب دکتر میترا نجف زاده و ازش وقت بگیرم.فکر کنم همین دکتر رو برای زایمان انتخاب کنم.احتمالا از اونجا هم شوهری رو راضی میکنم که یه کم بریم برف بازی دکتر قبلی که رفتم بهم گفت هفته 10 هستی ولی مطمئنم بیشتر از اینا هستم و نیاز به سونوگرافی دارم ولی گفت برو یکماه دیگه بیا آخه من نگرانم.باید برم صدای قلب نی...
6 دی 1391
1